به یاد سربدار تابستان خونین ۱۳۶۷ شاهرخ (محمد شفیع) نوری

آخرين ديدار با شاهرخ نازنين
در خانه قديمي مان در شرق تهران در خيابان چهارم نيروى هوايى فرعى ٣/٢٩ با خانواده نشسته بوديم كه زنگ در زده شد ، مادر همدم در را باز كرد ، دخترى جوان با تيپ همان ميليشياى فاز سياسى و لباسى با رنگ روشن وارد شد ، از مادر پرسيدم : ايشون؟ ، مادر گفت همسر شاهرخ هستند و بلافاصله شاهرخ از در وارد شد با پيراهنى قهوه اى و شلوارى مشكى ، درست هم تيپ عكس پايين ، تا ديدمش شوكه شدم و با فريادى از ته دل و خوشحالى بيش از حد در آغوشش كشيدم و سر و رويش رو بوييدم و بوسيدم ، و هر دوى ما از شوق و خوشحالى ميگريستيم اما شادى من غم تلخى به همراه داشت ، ديدن و در آغوش كشيدن شاهرخ بعد از ٣٨ سال غير قابل باور و وصف ناپذير بود ، همان صميميت و نحابت و طراوت و همان هيكل كوچك و موهاى كوتاه و سن كم ، درست مانند تابستان ١٣٦٠، از حال و روزش و از اوضاع قيام و تب و تاب و شلوغيهاى تهران و شهرهاى مختلف برايم ميگفت و من از او ميپرسيدم كه همه اين سالها فكر ميكرديم كه در قتل عام سال ٦٧ اعدام شدى ، و بينهايت خوشحاليم از اينكه قبراق و سرحال در كنار ما هستى . لبخندى آسمانى بر لبانش نقش بست و گفت همگى در تهران و شهرهاى شورشى مشغوليم ، بى اختيار چشمانم باز شد و فهميدم كه شاهرخ را در خواب ملاقات كردم ، در لحظه افسوس خوردم كه چرا همه اين ها خواب بود و شاهرخ عزيز را ديگر نداريم ، اما به ياد حرفش كه افتادم ، به ياد آوردم كه شاهرخ و همه شهداى خلق هميشه در كنار مردم و در قلب جنبش و انقلاب حى و حاضر و ناظرند.
درود بر همه شهيدان خصوصا: شهداى قيام ٩٨
شهدای دی ماه ۹۶
شهداى قهرمان قيام ٨٨
شهداى دانشجوى قيام ٧٨
كهكشان شهداى قتل عام و فروغ جاويدان در تابستان سال ١٣٦٧

*ديشب با اخبار قيام و با ياد شهيدان سرفراز و بى مانندش و با چشمانى اشكبار به خواب رفتم و اين روياى زيبا را در خواب ديدم . ما فقط در خبر ميخوانيم كه مثلا نيكيتا اسفندانى در ستارخان به شهادت رسيد ، ولى كمتر كسى از پروسه اين داغى كه بر دل پدران و مادران و خانواده مى نشيند و فقدان اين عزيزان بى بديل و اشك و حسرتى كه بر جاى ميگذارند حتى بعد از گذشت دهها سال با خبر است ، اميدوارم كه همه ما توان تحمل اين داغها را داشته باشيم . بدون شك و ترديد در ايران آزاد فردا ، ياد و خاطره اين قهرمانان در سراسر ايران جاودانه خواهند شد.
عكس : شاهرخ نورى همراه با پدرش آقاى نورى عزيز كه در تير ماه ١٣٦٠ در منزل مسكونى شان در محله بانك رهنى دستگير شدند و البته پدر بعد از چند ماه آزاد شدند.شاهرخ در آن زمان كمتر از ١٦ سال سن داشت.و پس از تحمل ٧ سال زندان در زندانهاى اوين ، قزلحصار ، گلپايگان ، اصفهان و اراك ، در تابستان ٦٧ به همراه كليه زندانيان سياسى اراك حلق آويز شد ، روحشان شاد و دلهاى بيشمارى تنگ و دورى شان طاقت فرساست.
٣٠ نوامبر ٢٠١٩
سيامك سعيدپور

    نظر خود را درج کنید

    Your email address will not be published.*