سال 59 بود، تهران، سوار اتوبوس شدم خط 131 اگه اشتباه نكنم بود ،از مسير بهارستان به پيروزي، فلكه دوم
شعر از زندانی سیاسی علی برای همه سربداران و خصوصا جواد که خاطره اوهمیشه در یاد مانده است : خاطره
سال 1392 بود که به ناگاه دریافتم که مصداقی در عرض 8 روز با این مقدمه که”نامه ای طولانی ای
از شاهدان شرزه تا خون فروشان هرزه از حمید خلاق دوست تا ایرج مصداقی زمان به تندی برق و باد
كميسيون امنيت و ضد تروريسم شوراى ملى مقاومت، هشدار ميدهد در مورد تحركات رژيم براى از زير ضرب خارج كردن
هنگامیکه عربده کشی و فحاشی های تواب تشنه به خون ایرج مصداقی روانپریش ومامور برونمرزی اخوندی را دیدم ،آنجائیکه بی
برادرم در سال ۵۴ توسط ساواک، بر اساس اطلاعاتی که یکی از همرزمان نزدیکش به ساواک داده بود، دستگیر شد،
طی اخبار حاصله از بیت حضرت آیت الله العضمی ایرج مصداقی، بدنبال درج دو اطلاعیه زندانیان سیاسی مبنی بر افشای
سخنم را با یاد دو همبند شهیدم مجاهدین سرفراز و گمنام احمد رضا محمدی مطهری و سیامک طوبایی آغاز میکنم