سال 1392 بود که به ناگاه دریافتم که مصداقی در عرض 8 روز با این مقدمه که”نامه ای طولانی ای را که در ادامه میآید با عجله و در مدت هشت روز نوشتم…” فیلی تحت عنوان گزارش 92 را به هوا کرده است. با توجه به شناختی که از دوران زندان و پس از ان از وی داشتم بر این تصور بودم که بالاخره این منیت ها و گنده بازی ها کار به دستش داده است. با مختار شلالوند که در ان روزگار از دوستان مشترک بود تماس گرفتم تا جویا شوم که چرا مصداقی دست به چنین کار احمقانه ای زده است ولی چیزی عایدم نشد. بنابراین تصمیم گرفتم تا با خود وی تماس بگیرم تا شاید او را از خر شیطان )همسویی با رژیم خمینی( پایین بیاورم.با او تلفنی دوستانه گفت و گو کردم و در استمرار این گفتگو ها که به ایمیل نگاری هم منجر شد ، کتبا پیشنهاد مناظره با او در ارتباط با”گزارش نود و دو” ، در هر جایی که او صلاح بداند را دادم ، ولی او بهانه می اورد و شانه خالی میکرد . بنابراین پس از چندین بار گفتگوی تلفنی و نهایتا رد و بدل پیام ها با ایمیل) که همچنان موجود است( باید خود م را تعیین تکلیف می کردم، نمی شد بی تفاوت بود. تصمیم را قاطعانه و بدون کوچکترین شک و تردیدی گرفتم و از همانروز هم بلافاصله شروع به نوشتن یاداشت هایی در افشای او و ماهیت ادعاهای کذب او کردم تا به سهم خود به عنوان یک زندانی سیاسی پیشین) واژه ای که مصداقی اعتبارش را مدیون آن بود(، اجازه ندهم فردی فرصت طلب و مالیخولیایی )به زعم تصور آن روزم( از ان موقعیت ،استفاده ابزاری نماید ، به حریم شهدا و سربداران و آرمان های والای انها بی احترامی کند. فرد فرصت طلبی که از یک سو تلاش می کرد پرچم دادخواهی و سخنگویی سربداران را یدک بکشد و در عین حال از هیچگونه تلاشی در جهت تخریب سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن کوتاهی نکند.همان سازمانی که شهدا و سربداران جان بر سر ارمان های متعالی آن و حمایت بی چون و چرای از رهبری گذاشتند.همانانی که در عمل ، با وفای به عهد نشان داده بودند که برای حفظ و اعتلای ان سازمان ؛ هیچ سازشی را نمی پذیرند. مصداقی تلاش کرده بود تا در لابلای کتابهای خاطرات زندانش تصویری واژگونه از خود ارایه دهد؛تصویری از یک کشتیبان آگاه و توانا، شجاع و جسور، که در همه موقعیت های خطیر با خونسردی و درایت، کنترل کشتی را بدست می گرفته است و آنکه هر کس که به نصایح او گوش نکرده، میان امواج توفنده غرق شده است! و در زندان، او مبنای تعیین حق و باطل و مبارزه اصولی با رژیم و زندانبان بوده است!و کسی نیز در مقاومت و خوش نامی در میان زندانیان سیاسی به گرد پای او هم نمی رسیده است!همان چیزی که او در این چند ساله تلاش داشته است که از بالای منبرهایش در رسانه های معلوم الحال همچون تلویزیون )ضد (میهن تی وی و …به فضای مجازی و مخاطبان نااگاه حقنه کند و جا بیندازد . مثل این مزدور؛ یاداور داستان پسری در اعصار گذشته کشور انگلستان است، زمانی که نجیب زادگی و ژن مرغوب ، برای خودش داستانها داشت.می گویند، روزی پسر به پدرش گفت، پدر چرا نمی ایی ادعای نجیب زاده بودن کنی؟ پدر لختی فکر کرد و گفت: ” پسرم فقط یک مشکل کوچک وجود دارد! هنوز چند نفری زنده هستند که جد و ابای ما را به خوبی می شناسند و به گذشته مان بخوبی واقفند، باید لختی صبر کرد و به محض انکه ان چند نفر هم سرشان را زمین گذاشتند، روز نجیب زادگی ما فرا خواهد رسید. تعجب من و ما ان بود که با وجود این همه زندانی مقاوم که همچنان در رزم با رژیم بودند و با در نظر گرفتن آنکه حداقل دهها نفری هنوز در اشرف و درون و برون مرز های میهن اشغالی؛ بی شکاف از مقاومت و ارمانهای شهدا و سربداران دفاع می کنند، چگونه او می توانست ادعای”نجیب زادگی” و قهرمانی هم کند.مگر آنکه نشستن وی در ماشین دادستانی و موارد مشابه را عین مبارزه ارزیابی کنیم , منتهی نه مبارزه با رژیم ، بلکه مبارزه با مبارزان و مجاهدان ضد رژیم! امروز که به گذشته و سال 92 برمی گردم خوشحالم که در سر بزنگاه ، همچون اکثریت قاطع زندانیان سیاسی وفادار به آرمان های سربداران، انتخاب درستی کردم؛ علیه او و شرکا و در مسیر ارمان های شهدا و سربداران قرار گرفتم . از انروزهایی که مصداقی تلاش می کرد در پوش انتقاد از مجاهدین و با عبارات مودبانه “اقای مسعود رجوی “را مورد خطاب قراردهد سال ها گذشته است.ادبیات امروز او ادبیات یک فرد هرزه و بهتر بگویم ادبیات یک اخوند در حجره های حوزه جهلیه خمینی است. گاو چال دهنی های او، گوی سبقت را از ادبیات چاله میدانی ، شعبان بی مخی و لمپنی پاسداران رژیم هم ربوده است.اما آنکه چگونه از گزارش 29 و نگاه مثال انتقادی ان روز، سر از لجنزار آخوندی در می اورد نیاز جدی به واکاوی گذشته او داشت.
از شهدا تا مزدوران
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در دشت لاله روید و در شوره زار خس تا انجا که ما از ویژگی های وی و روابط خصوصیش خبر داشتیم، تجزیه و تحلیل و چرایی این سقوط شتابان نه باورکردنی بود و نه قابل فهم.باورمان نمی شد که کسی )حتی یک تواب و بریده (که حتی اندک زمانی در میان هواداران مجاهدین به سر برده باشد، از انهمه دلاوری ها، از جان گذشتگی و فداکاری، کوچکترین تاثیری نپذیرفته باشد و آنکه همه تلاشش را به کار گیرد؛ تا در یک سرفصل و بزنگاهی تاریخی، در یک نبرد نا برابر بین مقاومت از یک سو و رژیم، مماشاتگران و لابی ها و مزدورانشان در سویی دیگر ، نقش جلودار در ضربه زدن به مجاهدین را پیشه کند و در کمال وقاحت،ادعای منتقدی مجاهدین را هم یدک بکشد. فردی که حتی برای خوشرقصی در برابر رژیم حاضر باشد تا خط بطلانی بر همه ادعا ها و مکتوبات پیشین خود که” هر کسی می خواهد با مجاهدین رقابت کند باید بهتر از انان با رژیم بجنگد، بیشتر از انان مایه بگذارد … پیچیدن به پای مجاهدین به نفع رژیم است و…” را در آلزایمری عمدی ،ذبح کند و تا انجا پیش برود که حتی مجاهدین را در چهارچوب خلق نداند ! چرایی این همه شناعت و شقاوت نسبت به مجاهدین و اعضای شورای ملی مقاومت و حتی هواداران و زندانیان سر موضع و مقاوم مجاهدین، هیچگونه توجیه عقلی و منفعتی دراز مدت برای وی نمی توانست داشته باشد،به ویژه آنکه می توانست حدس بزند که زندانیان سیاسی نه در کنار او ، بلکه در مقابل او قرار خواهند گرفت. تحلیل ان دگر دیسی ) به زعم انروز ما ( با صفات و القابی چون خودشیفته و روان پریش شروع شد، به تواب تشنه به خون رسیدیم و بعد تر با افشاگری جناب ژورک به ترم “مزدور نفوذی!” منتهی شد.حتی روشنگری اقای ژورک هنرمند گرامی ، هم نتوانست این گره کور و چرایی این سقوط شتابان را باز کند. هنوز هم شناختی که از او داشتیم، میزان این همه کینه و خشم جنون آمیز نسبت به سازمان را توجیه نمی کرد، حتی انگیزه هایی مادی و معروف شدن هم انگیزه گویایی بر چنین سطحی از خودزنی و فضاحت نمی بود.چیزی باید مهم تر از پول و جاه و مقام در میان باشد.جواب را باید در سطور نانوشته صفحات کتاب های خاطرات زندانش می یافتیم.سطور نا نوشته !آنجا که باید از خود می گفت ولی همچون شعبده بازی به ناگاه حواس حضار را به جایی دیگر معطوف می کرد تا در سر فرصت کوتاه و در گیجی مخاطب، خرگوشی از کلاه خود در بیاورد.آنجا که مصداقی داشت از خود سخن می گفت و بلافاصله بحث را تقطیع می کرد، با روده درازی های تاریخی ، فلسفی و سفسطه آمیز، مبحث جدیدی را آغاز می کرد تا مبادا کسی از او بپرسد ” خب بعدش چه شد ؟”و نکته مهم و پاسخ به اکثر این ابهامات در همین نقاط به ظاهر بی اهمیت نهفته است.
گرچه خودش در ابتدای کتاب برای رد گم کنی کمی از نشستن خود در لابلای پاسداران دادستانی و “وول خورن هایش”میان انها و شکار مجاهدان می گوید! ولی همانجاست که باید بلافاصله از او می پرسیدیم ” : خوب مصداقی ! بعدش چه شد ؟” .ولی او که شعبده بازی را در مکتب خمینی اموخته است می دانست که چه گونه میشود حواس ها را پرت کرد و در صورت نیاز بی موقع هم که شده،سری به صحرای کربلا زد! لاجرم دلیل همه این وادادگی ها و تن به هر ذلت و خواری دادن ها را باید در پاسخ به همین سوال های کوتاه و ظاهرا بی اهمیت یافت.همانجاهایی که مصداقی با شارلاتانیزم مخصوص خود ، پل می زند، از ان سوال ها می جهد !به یادش نمی اید و آلزایمر می گیرد. حال پس از گذشتن تقریبا 8 سال از گزارش 92( به پیش تر از ان کاری ندارم ( و با بر رسی شرح حال مزدوران و نفوذیان دو نظام شاه و شیخ، که شرح مختصری را در یک نوشتار ارائه کردم)9 ، )با ضرس قاطع می توان یقین کرد که ریشه تمام این وادادگی های بی انتها و بی حد و حصر وی را باید در اسراری مگویی دانست که در فایل های محرمانه وزارت اطلاعات رژیم از این مزدور آرشیو است. آن فعالیت های خائنانه ای که در همکاری وی با دادستانی و بعد ها وزارت اطلاعات موجود است! همان اعمال شرم اوری که وزارت تهدید به رمز گشایی آنها کرده است. باید تمام فکر و حواس را به یک نکته معطوف کرد که برای یک زندانی سیاسی ، ان هم زندانی سیاسی که ادعای رهبری بلامنازع در خط دهی به زندانیان و نیز مقاومت جانانه در زندان دارد، پاشنه آشیل کجا می تواند باشد؟ اگر بتوان به این سوال پاسخ صحیح داد، قطعا به پاسخ نزدیک تر خواهیم شد.چه نکاتی برای چنین زندانی سیاسی می تواند آن قدر حیاتی باشد که او را وادار به هر کرنش و هر شیرجه ای در فاضلاب وزارت اطلاعات کند؟باید داستان تواب ها و بریده های هر دو نظام را چند باره خواند!باید فهم کرد که چگونه ممکن است فردی با پیشینه زندانی سیاسی ، بود خود را با نبود سازمان مجاهدین و رهبریت آن گره بزند؟ چنین گره زدنی از کجا نشات می گیرد؟ آنهم در فرد بزدلی چون مصداقی که در کتابش دایما از فرار از زندان حرف می زند، چندین بار به مرخصی می رود و باز یادش می رود که فرار کند! در استخر اغشته به خون زندانیان و استخر پاسداران اوین، انهم بعد از قتل عام شصت و هفت، تن به اب می زند،آیا از چنین پهلوان پنبه ای و جاندوستی، انتظار می رود که، بود خود را به نبود مجاهدین و شخص مسعود رجوی گره بزند؟ بهتر است به دهه شصت و اول داستان او برگردیم و با تامل بیشتر وقایع را مرور کنیم، تا با دقت بیشتری سوژه و رخدادها را مورد بررسی قرار دهیم. خب! ایرج مصداقی به گفته خودش ، روزها در میان پاسداران “وول می خورد” و به شکار مجاهدان می رود! بعدش چه می شد؟ بعدش کجامی رفت؟ بعدش چه کار می کرد؟آیا فقط روزها را با پاسداران می گذراند؟ شب ها را کجا می گذرانده؟چرا هم ایرج مصداقی و هم اکبر خوشگوش تلاش دارند که طرف مقابل را “مشکل دار” معرفی کنند؟ آیا دلیل فحاشی های غیر اخلاقی و بیمارگونه مصداقی به مجاهدین و به ویژه زنان اشرف به این موارد بر می گردد؟ ایا او همچون برخی از زندانیان بریده، پس از شکار مجاهدان، در استمرار کار روزانه؛ به اطاق بازجویی هم می رفته است؟ آیا احیانا کابل هم به دست می گرفته است؟ ایا به جهت فریاد کشیدن زندانی تحت شکنجه؛ و انکه اعصاب بازجو خرد می شده است، تکه پارچه، جوراب؛ چشم بندی را در دهان زندانی فرو می کرده است تا صدای زندانی را ببرد ؟ یا مثلا برای انکه زندانی خیلی تقلا نکند و بازجو ناراحت نشود،احیانا بر پشت و کمر زندانی می نشسته و احیانا در اوقات فراغت علیه دوستان سابق و اسبق خود تکنویسی هم می کرده است؟ خب! بعد از انکه برای اولین بار دستگیر و سپس ازاد شد ) 1 )بعدش چه شد؟ بعدش چه کار می کرد؟آیا ان موقع هنوز هم در حال همکاری مخفیانه و نفوذ در میان مبارزان و شکار مجاهدان بوده است؟یا بعدا این همکاری اغاز شد؟ دوستان همزنجیر دهه شصت ، ضروریست که گرد و غبار دهه ها فراموشی و زنگار روزگار را از حافظه خود بزداییم ، به همان دوران و همان روزگار برگردیم، حوادث را مجددا و با دقت مورد بازبینی قرار دهیم. ایا با خواندن الباقی سطور کتاب مصداقی وناگفته هایش به مطالب و یافته های جدیدی نمی رسیم؟آیا آنگاه دلیل خوش رقصی ها و فحاشی های شعبان بی مخی را که امروز از زبان مصداقی جاری می شود و دلیل سقوط ازاد وی در عمق فاضلاب خمینی ، را فهم نخواهیم کرد. ایا شبح و سایه اسرار مگوی در اسناد وزارت اطلاعات را که همچون شمشیر دموکلوس و گیوتین بر بالای سر این مزدور است به عیان نمی بینیم؟ایا اگر خط همکاری مصداقی از ابتدای دستگیریش تا به امروز را ادامه دهیم، این خط از مسیری جز از مسیر سایر توابان بریده و نفوذی که به خدمت رژیم درامدند، خواهد گذشت؟ زندانی؟ زندانبان؟ یا هردو در استمرار نشستن در ماشین دادستانی و شناسایی همرزمان، به اطاق بازجویی می رسیم، به کابل هایی که در دست توابان کمک بازجو در هوا به رقص در می اید و بر تن رنجور، زن، مرد، پیر زن و پیر مرد و مادر و خواهری فرود می اید، پوست و گوشت را از هم می درد، گاهی پذیرش نفوذ به عنوان یک زندانی سرموضعی، با ساعت ها و روزها هم نشین شدن در سلول یک مبارز که حتی شکنجه هم نتوانسته است او را به حرف اورد،با هدف تخلیه اطلاعاتی، که شاید باکسب اعتماد و همدلی، بتوان مدرکی از هویت و فعالیت های او علیه رژیم دریافت!تاریک شدن هوا، ؛حضور توابان در رکاب پاسداران! اعدامیانی که جهت تیرباران به صف شده اند،توابانی که انگشت خود را بر ماشه تفنگ در دست پاسداران می لغزانند تا از از گذشته خود اعلان تبری جویند! غرش صدای تیرباران؛ در خاک غلطیدن مجاهدان و مبارزان و بعد پژواک صدای تیرهای خالص! و گاهی در چهره یک تواب که ماسکی بر چهره دارد و یا چون کوکلوس کلان ها کیسه ای بر سر با سوراخ هایی تعبیه شده در محل چشم ها به منظور شناسایی افرادی که ممکن است هنوز هویتشان لو نرفته باشد! زندانیانی که انروز و انشب بیرون کشیده می شدند و بعد ها خبر اعدامشان را می شنیدیم!آیا ایرج مصداقی نمی توانسته در میان انها حضور داشته باشد؟ ایا تا به حال از خود سوال کرده ایم که انگاه که او را به بهانه انفرادی بیرون می بردند کجا می رفته است؟ بعدش چه می شده؟ شهادت می دهم که او را در کنار زندانیان مجاهدی چون سیامک طوبایی، جواد تقوی و محمد سلامی و…که یا قرار بر ازادی و یا مرخصی انان بود،دیده ام، که چگونه در گوش انان نجوا می کرد! و آنکه انان چگونه در حلقه های آلوده دادستانی گرفتار امدند؟ هم آنانی که مصداقی تلاش می کرد تا با خانواده انان طرح دوستی دراندازد تا شهادت آنان را نه به گردن رژیم، بلکه به گردن مجاهدین بیندازد؛ تا که انان را نه طلبکار از رژیم بلکه طلبکار از مجاهدین نماید. به راستی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی چه اطلاعات و اسناد ذی قیمتی از وی، اعم از اخلاقی و یا همکاری بی دریغ همه جانبه در دست دارد که مصداقی حاضر است برای عدم افشای انها تن به هر خفت و خواری بدهد؟تا هر انچه را که دارد بدهد تا اسرار هویدا نشود؟ لاجرم تا وی زنده است راهی جز اطاعت مطلق از وزارت نخواهد داشت. تنها وظیفه محوله وی در انتقام از مجاهدین و مسعود رجوی نیست به گفته خودش امده است که “زندانی سیاسی و گروههای سیاسی را نیز از عرش به فرش آورد” )3! )گاهی مجبور است به فرموده از بیانیه عفو بین الملل )4 ) در ارتباط باموسوی نخست وزیر اعدام انتقاد کند، روزی تاکید بر خودکشی نه قتل قاضی منصوری، روزی از بی اطلاعی روحانی و ظریف از نقشه انفجار در نشست شورای ملی مقاومت ایران در پاریس، گاهی اطلاعات غلط دادن راجع به موضوعاتی چون قتل دانشمندان! هسته ای رژیم و فخری زاده ها،گاهی حمله به خبرنگاران و فعالان سیاسی که در ارتباط با رژیم خبر رسانی می کنند!گاه دام پهن کردن و نقشه کشی برای کسانی که ضدیت با مجاهدین ندارند ، تا با فریب، آنان را به ضدیت از مجاهدین بکشانند!و… به عنوان یکی از افرادی که هم در زندان و هم در برون از زندان با این فرد ارتباط داشته است، یگانه دلیل و انگیزه این مزدور برای همراهی تمام عیار با رژیم را ترس وی از برملاشدن جنایت هایش و مشارکتش در جنایت های دهه شصت و پس از ان می دانم.هیچگونه دلیل دیگری نمی تواند جوابگوی چنین همکاری تنگاتنگ او با رژیم باشد.این آنچیزی است که مصداقی را چنان در گوشه رینگ برده است که یارای کوچکترین مقاومت و نه گفتنی را ندارد.تنها مصداقی است که خوب می داند که وزارت چه سندهای محکم وغیر قابل انکاری بر علیه وی در دست دارد. یکی دو نمونه از ان اسناد و برگه های اعلان انزجار او را رژیم پیشتر رو کرده است تا دست پر خود را نشان دهد؛ از جمله انکه از التفات و عفو ” امامش ” برخوردار شده است ! آنچه که وی در گفتگوی با صدای آمریکا با هزار جان کندن تلاش می کرد فاش نشود که چرا او زودتر از موعد آزاد شده است. اینگونه است که توابان و بریده هایی چون مصداقی مجبور به همکاری همه جانبه با رژیم میشوند، او مجبور میشود یک تنه نقش خمینی، لاجوردی ، گیلانی ؛ ناصریان؛ حمید نوری؛ حاج داود لشکری ، زمانی ، وزرای اطلاعات و فرماندهان سپاه، مزدوران پیشین و …را یکجا با جان و دل بپذیرد، چرا که واقف است که در صورت کوچکترین سستی در انجام وظیفه، ظرف کمتر از چند دقیقه همه جنایات و خیانت هایش بر روی دایره ریخته خواهد شد و انگاه است که :”هویدا شود هر که او در او غش باشد” ، انچه که پاشنه آشیل مصداقی است . تو چون خود کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک اختری را اینده نشان خواهد داد که او برای حفظ این اسرار مگوی و سر به مهر ، مرتکب چه جنایت ها و شقاوت های دیگری نخواهد شد! او با اعمال ننگینش دوران زندان ؛ خود را به مهلکه و فاضلابی انداخته است که برایش برون رفتی متصور نیست، موجودی حقیر که شیشه عمرش در دستان وزارت اطلاعات و دادستانی است .به همین جهت است که وی مجبور است ) تاکید می کنم مجبور است ( تا بود خود را با نبود سازمان و رهبریت ان گره بزند . بر اساس آنچه که به طور خلاصه بدان اشاره شد آنچه که در پایان این نوشتار می توان نتیجه گیری کرد انست که، روشنگری هنرمند گرامی و زندانی سیاسی پیشین آقای فریدون ژورک،تنها نمایشگر نوک کوه یخی است که از همکاری های گسترده و چند وجهی این مزدور نفوذی با رژیم حکایت دارد. متاسفانه تنها زمانی میتوان به عمق همکاری های رذیلانه و ذلیلانه اینگونه مزدوران پی برد که رژیم سرنگون شود و اسناد در دستان نمایندگان واقعی ملت ایران قرار گیرد. انچه تا انروز می توان با جرات ادعا کرد که: مصداقی صرفا یکی از دیگر پاسداران سیاسی رژیم و مزدوران برون مرزی حکومت آخوندی است و مامور و معذور! با احترام رضا فلاحی از زندانیان سیاسی دهه شصت
)1 )جلد اول-چاپ دوم – صفحه 93 بعد از دستگیری ام در مهرماه) 1310 ،)ارتباطم با همه ی آنها قطع شده بود. میدانستم حسین جهانگیری در تظاهرات روز پنج مهر، در خیابان مصدق)ولیعصر فعلی( شهید شده است. فردای همان روز، صبح زود، به خانه شان رفتم و مدارک و پولی را که آنجا داشتم، برداشتم. بعد از خروج از خانه و رسیدن به میدان هفت حوض، توسط دخترعمه ام که حزب اللهی بود، لو رفته و دستگیر شدم. پس از مدتی با خوش شانسی تمام و تلاش دوستانم آزاد شدم.)!( )9 )نامردان هزار چهره- اسبان تروای دشمن https://drive.google.com/file/d/1kll20_gnMnGj8Yu6FMTCJ7w6hRgKNDn9/view?fbclid=IwAR 0xcZbaSYVNOWJmWo90uvSX42rGasllEU1qzELCx8iiyd_phG844_h3D_A )3 )جلد اول- چاپ دوم – صفحه 13 تلاش کرده ام تا در کنار افشای جنایات رژیم خمینی، زندانی سیاسی و گروههای سیاسی را نیز از عرش به فرش آورم و در میان مردم و در کنار آنها قرار دهم. ) 4 ) عفو بین الملل درباره نقش میرحسین موسوی در اعدامهای ۷۶ بیانیه منتشر کرد https://www.radiofarda.com/a/30830807.html