از شاهدان شرزه تا خون فروشان هرزه از حمید خلاق دوست تا ایرج مصداقی زمان به تندی برق و باد می گذرد ، چنانکه به ندرت فرصت می کنیم لحظه ای بایستیم و نگاهی به پشت سر بیندازیم . با این وجود لحظاتی فرامی رسد که مجبور به ایستادن می شویم.ساعت شماطه دار زمان به شکلی خودکار و غیر ارادی به عقب برمی گردد و در نقطه ای متوقف می شود،انگار در گذشته به دنبال نشانی است که برایمان بس گرانقدر و با ارزش بوده است . در هفته گذشته یکی از چنین لحظاتی را تجربه کردم شوکی که باورکردنش همچون کابوس های شبانه نفس گیر بود. خبری کوتاه : “حمید خلاق دوست هم از میانمان پر کشید” هنوزم که هنوز است این پرواز و رفتن را باور ندارم . امید داشتم که همچون کابوس های شبانه لحظه ای بیدار شوم و به خود بگویم : “چه خوب شد که این اتفاق ناگوار صرفا خواب بود و واقعیت نداشت”.
دوش دور از رویت ای جان ، جانم از غم تاب داشت ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت دیده ام میجست ، گفتندم نبینی روی دوست عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت
حمید را به عنوان یک زندانی سیاسی مقاوم ، سال ها در زندان و پس از آن در بیرون از زندان می شناختم . وجه مشخصه اش لبخندی بود که تا اعماق وجود نفوذ می کرد و عشقی بی انتها به سازمان مجاهدین خلق ایران و رهبری آن که عاشقانه و بدون هیچ شرط و اما و اگر و چشمداشتی در جانش لانه کرده بود .
گر دوست بنده را بکشد و یا بپرورد تسلیم از ان بنده و فرمان از آن دوست
افرادی همچون حمید را در زندان کم ندیده ام ،هزاران سربدارعاشق و هزاران قلب پرپر شده به گلوله ارتجاع خمینی ، ولی مغرور و تپنده که آزادی و رهایی را فریاد می کردند .
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
پروانه هایی چون حمید که آگاهانه و جسورانه خود را به قلب آتش می زدند تا حتی اگر شده با نثار جان خود ؛ از ظلمت شبانه بکاهند و شراره ای شوند در قلب تاریکی ها؛ تا به سهم خود شب یاران افروزند .
از رفیقان تا نارفیقان
درفراسوی میدان و در برابر این شاهدان شرزه ، اندک مزدوران هرزه و بدنامی هم یافت می شوند . کسانی همچون مزدوری نفوذی مصداقی نام ، که هم مسیر با خیانت پیشگان شده اند، تا تمام قد در خدمت دیوان و ضحاکان ماردوش، قلب و مغز ازادیخواهان را در سینی طلایی تقدیم ارباب کنند،هرزگان وخودفروشان سیاسی که با واژه هایی چون شرافت و آزادگی بیگانه اند ، زالو صفتانی که تنها منبع تغذیه شان خون گرم و تازه انسان است و نا رفیقانی که تخصص شان خنجر زدن از پشت به رفیقان است. خدا )به قابیل ( گفت: “چه کردی؟ بشنو که خون برادرت هابیل از روی زمین به سمت من فریاد میکشد!” و همانگونه نیز سرنوشت مصداقی ها و قابیلیان در تاریخ، باز تکرار میشود. در آینده ای نه چندان دور، قربانیانی که وی پیشکش رژیم کرده و خونشان را چون قابیل بر زمین ریخته است؛ همو را در میان امواجشان به همراه رژیم غرق خواهند کرد.کاروان شهیدان و یارانی که خود را فدیه خلق کردند ، از همه چیز خود گذشتند ، برای خود چیزی نخواستند تا مردم به همه چیز برسند ، بی وقفه و تا صبح پیروزی و ازادی بدون وقفه در حرکت و به پیش است . آنانی که گفتند ” بدون هیچ شک و شبهه ای ، ازادی را خواهیم دید ، حتی اگر در کاسه چشمانمان ، گل و گیاه روییده باشد”. در ره منزل لیلی که خطر هاست در ان شرط اول قدم انست که مجنون باشی و اما سخن آخر با حمیدمان ؛
ای حمید ، ای همزنجیر ، ای همراه و همسفر ، ای رفیق روزهای سخت و خونبار به شکوفه ها، به باران برسان سلام ما را به سربداران ، به یاران برسان سلام ما را