کبری جوکار شاهد جنایات حاج داوود در حق زنان زندانی بود
من در سالهای ۶۳ و۶۴ در زندان قزلحصار بودم. زندان قزلحصار محل گذراندن مدت محکومیت زندانیان بود. هر زندانی با محکومیت مشخصی به آنجا منتقل میشد. و دیگر بازجویی ها تمام شده بود. اما برای این حاج داوود هر زندانی یک سوژه برای شکنجه و آزار برای ارضای خوی وحشیگریاش بود.
داوود رحمانی بانی انواع شکنجه و شکنجهگاههای مختلف مثل واحدهای مسکونی و قبرها و بندهای مجرد و قفس و … بود.
یکی از عام ترین شکنجهها، بی خوابی دادن زندانیان از شب تا صبح بود. به این ترتیب بود که خود حاج داوود وارد بند میشد و فریاد میزد: «سگ منافق ها! بدوید دیوارها را دارد می ریزد».
یک شکنجه بی نهایت!
این کد مشخص کننده شکنجه شب های بی نهایت بود. یعنی که همه باید از بند بیرون می رفتیم و دست ها را بالا روی دیوار راهرو واحد که مثل خیابان درازی بی انتها بود میگذاشتیم و میایستادیم تا وقتی که بیحال شده از پا می افتادیم. بعد پاسداران و نگهبانان تازه شروع به ضرب و شتم سوژه شکنجه می کردند.
یکبار حاج داوود دهها نفر را هفتهها در توالت جا داد و روزی فقط یک لیوان آب آبگوشت با دو عدد نان لواش به این عده می داد. این شرایط باعث شیوع بیماریهای پوستی بهخصوص قارچ و گال در بین زندانیان شد.
در بند مجردی که خودم بودم مدت ششماه اصلا آفتاب را نمی دیدیم. و شب و روز را از هم تشخیص نمیدادیم. بیماری گال در بند غوغا میکرد. مادرمسنی که در بند ما بود به انواع بیماریها دچار شده بود که اورا بخاطر فرزندانش مورد شکنجه روحی مضاعف هم قرار میدادند.
حاج داوود از فحاشی به زنان ابایی نداشت!
حاج داوود معمولاً در برخورد تنبیهی با زندانیان رکیکترین نسبتها را نثار مادران و همسران و خواهران آنان میکرد. او از بیان رذیلانهترین تهمتها به زنان زندانی ابایی نداشت.
او هنگام ضرب و شتم زندانیان زن، با بیرحمی زندانی را زیر مشت و لگد میگرفت. از این ضربات احساس قدرت میکرد.
او مستمر دنبال ابداع قوانین سختگیرانه جدید روی زندانیان بود. بر اساس یکی از این قوانین کوچکترین رابطه صنفی و عاطفی و انسانی بین دو نفر ممنوع بود.
تحت هیچشرایطی نباید به همسلولتان کمک میکردید! همه باید همه چیز را بصورت شخصی استفاده میکردند. حتی مواد بهداشتی. حتی تعارف کردن یک چیز به دیگری جرم محسوب میشد. تلاش میکرد بایکوت کردن دیگر زندانیان را به صورت یک رویه در آورد. هرکس که سوژه شکنجه او بود باید بایکوت می شد. [نام حاج داوود یادآور شکنجه قفس، خاطرات تلخ یک زندانی]
یک سلول ۲ متری برای ۱۲ نفر!
همه تلاش حاج داوود، این بود تا مقاومت زندانی را درهم بشکند. وضع این قوانین در بندهای مجرد شرایط را به غایت وحشتناک میکرد. در یک سلول ۲متری تا ۱۲ نفر زندانی حدود شش ماه حبس بودیم. جایی برای استراحت وجود نداشت. مجبور بودیم از همهی فضای سلول و زیر تختی که در آن بود استفاده کنیم. خواب غیر ممکن بود. هر شب باید دو سه نفر خودمان را به میله های سلول می بستیم که بقیه جای خواب داشته باشند!
بهداشت در بندهای مجرد با سلولهای کوچک فاجعهبار بود. در طول هفته فقط چند ساعت آب گرم بود، لباسها در پیت پنیر و یا تشتهای کثیف و غیربهداشتی شسته میشدند. هواخوری ممنوع بود. یک طرف بند جلوی پنجرهها را نیز دیوار کشیده بودند و هنگامی که برق میرفت تاریکی مطلق بود. هوای بند به قدری سنگین بود که مگس نمیتوانست در آن پرواز کند. از پاییز ۶۲ تا وقتی حاج داوود برکنار شد غالب بندها هواخوری نداشتند و زندانیان از این امکان محروم بودند.
از دم تیغ گذراندن شما برای ما کاری ندارد
علاوه بر همهی این فشارها، وضعیت غذا در این دوران به گونهی وحشتناک بد بود. ۴ روز ناهار آبگوشت بود. جیرهی ناهار، یک روز که به دقت شمردم شامل ۱۷ عدد لپه، یک سیبزمینی خیلی کوچک که گوشهی آن سیاه بود و یک تکه چربی بود. شام شبها اغلب سوپ یا آش با کیفیتی بسیار پایین بود که از آن به آش علف یاد میشد.
حاجداوود رحمانی در مقابل اعتراض زندانیان با خنده و لودگی میگفت: «اگر مردم بفهمند درحالی که ما در جنگ هستیم این غذاها را به شما میدهیم میریزند زندان و ما را قیمه قیمه میکنند!».
حاج داوود با اشاره به قربانیان جنگ در جبههها و گرداندن جنازهی آنها در شهرها به صراحت عنوان میکرد برای نظامی که در شهرهایش «ترافیک جنازه» است، کاری ندارد همهی شما را از دم تیغ بگذراند، اگر زندهاید از الطاف نظام است.