(بمناسبت سالروز دوم مرداد ) هجده ساله بودم و یک ماه قبل کلاس سوم دبیرستان را پشت سرگذاشته بودم. بعدازظهر
حيدر على حجتى ، ميرزاى زندان از سربداران گمنام ٦٧ به بهانه عكسى از حيدر كه ديشب بعد از ٣٤
کبری جوکار شاهد جنایات حاج داوود در حق زنان زندانی بود من در سالهای ۶۳ و۶۴ در زندان قزلحصار بودم.
ناگفته های خانم اقدس حسنی حاج داوود و لاجوردی با زندانیان سیاسی دهه ۶۰ چه می کردند؟ من اقدس حسنی
خانم پوران نائبی زندانی سیاسی دهه ۶۰ داستان زندان و شکنجهاش توسط حاج داوود رحمانی را چنین آغاز می کند:
شب يلداى ١٣٦٠ اولين شب زندان سال ١٣٦٠ يكى از پر مخاطره ترين و پر فراز و نشيب ترين ،
سال 59 بود، تهران، سوار اتوبوس شدم خط 131 اگه اشتباه نكنم بود ،از مسير بهارستان به پيروزي، فلكه دوم
شعر از زندانی سیاسی علی برای همه سربداران و خصوصا جواد که خاطره اوهمیشه در یاد مانده است : خاطره
وقتی به آسمان مقاومت چشم می دوزیم، کهکشانی از ستاره گان را می بینیم، که، در سیاه ترین شبهای تاریخ
نصرالله مرندی گزارشی کوتاه و تکاندهنده از بهداری اوین در سال ۱۳۶۰ سالها از آن زمان می گذرد و خاطرات